..:::وبلاگ مبین:::..
 
وبلاگ مورد نظر شما
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:آزمون و تست روانشناسی-تست هوشی, توسط مرتضی خورشیدی

در ادامه این مطلب 4 تا سوأل هستش. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری،  حالا بزار ببینیم، چقدر باهوش هستی.

آماده ای؟

برو پایین تر.....

سوأل اول :

فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

پاسخ:

اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.

سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی.

برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی..

سوأل دوم:

اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

جواب:

اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)

شما در این مورد خیلی خوب کار نمی کنید، نه؟

سوأل سوم:

ریاضیات فریبنده!!!  این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید.

عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟

به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است.

باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید.

مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید... تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!

پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana  2- Nene  3- Nini  4- Nono. اسم پنجمی چیه؟

جواب: Nunu؟

نه! البته که نه. اسم دختر پنجم ماری هستش. یک بار دیگه سوأل رو بخونید.

بابا ایول، مارو باش رو دیوار کی داریم یادگاری می نویسیم. آبرومونو بردی که بابا.

اینو برای امتحان اونهایی که فکر می کنید باهوشند بفرستید.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, توسط مرتضی خورشیدی

حقوق امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف حقوقی دارد که همه شیعیان و منتظران آن حضرت موظفند که آن را رعایت کنند؛ هم چنان که در دعای ندبه می خوانیم: «و اَعِنّا عَلی تأدیةِ حقوقه الیه؛ پروردگارا! ما را بر ادای حقوق آن حضرت یاری فرما

 

حق وجود و هستی

خداوند به برکت وجود امام مهدی (عج) و دیگر امامان معصوم علیهم السلام، وجود بر قامت موجودات لباس پوشانده است. امام مهدی (عج) در یکی از نامه های خویش می نویسد: «همانا ما ساخته شده پروردگارمان هستیم و مخلوقات دیگر بعد از ما دست پرورده مایند1 امام و پدران بزرگوارش، واسطه رساندن فیوضات الهی بر دیگر آفریده ها هستند. در دعای شریف ندبه نیز می خوانیم: «کجاست آن وسیله ای که فیوضات آسمان را به اهل زمین می رساند2 رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرمود: «اگر ما نبودیم، خداوند نه آدم را می آفرید نه حوا را، و نه بهشت و جهنم را، و نه آسمان و زمین را3 بقای جامعه بشری و ثبات و قرار زمین و اهل آن، به وجود ولی حق است که به منزله مدار و محور زمین و اهل آن است و اگر نباشد، آنها نیز از میان می روند.

 

حق خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله

خداوند در قرآن، مزد تبلیغ پیامبر صلی الله علیه و آله را مهربانی با خویشاوندانش اعلام می دارد.4 امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه 23 شوری فرموده است: «مراد از خویشاوندان در این آیه، امامان هستند و این موّدت هم به واسطه صفات و ملکات والای آن هاست که موجب قرب آنان می گردد>.5 قرابت، پیوستگی و خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله که صاحب رسالت و نبوت است و پرتو نورش، فرزندان معصومش را فرا گرفته، حقی است که مردمان هر یک از دوران ها باید در مورد امامان خویش رعایت کنند. در حدیث ندای امام مهدی (عج) به هنگام ظهور آمده است که حضرت در آغاز قیام جهانی اش، بر دیوار خانه خدا تکیه می زند و سخنرانی تاریخی و جاودانه خویش را آغاز می کند و می فرماید: «از شما می خواهم مرا یاری کنید. شما را به خدا و حق رسول خدا صلی الله علیه و آله و حق خودم بر شما که مرا بر شما حق قرابت و خویشاوندی پیامبر صلی الله علیه و آله است، به یاری ام بشتابید6

امام مهدی (عج) در یکی از نامه های خویش می نویسد: «همانا ما ساخته شده پروردگارمان هستیم و مخلوقات دیگر بعد از ما دست پرورده مایند»

حق واسطه نعمت

تمام استفاده هایی که به مردم می رسد، به برکت وجود امام آن زمان است. امام صادق علیه السلام فرمود: «به برکت ما، درختان بارور می گردد، میوه ها می رسد، نهرها جاری می شود و باران از آسمان می بارد و گیاه از زمین می روید. به عبادت ما خداوند پرستش می شود و اگر ما نبودیم، خدا عبادت نمی شد7 تمام بهره هایی که به خلق خدا می رسد، از برکات وجودی امام زمان (عج) و بهره برداری از وجود آن حضرت در زمان غیبت، مانند استفاده انسان از خورشید پس ابر است. وجود امام، از بزرگ ترین نعمت های الهی است؛ زیرا اصلِ دیگر نعمت های ظاهری و باطنی است. حضرت مهدی (عج) از سویی واسطه رسیدن نعمت های الهی به بندگان و از سویی خود، نعمت است. امام علی علیه السلام در تفسیر آیه 28 سوره ابراهیم فرموده است: «ما آن نعمت هستیم که خداوند به بندگانش عنایت کرده و خوشبختی آنان که روز قیامت رستگار می شوند، به سبب ماست8

 

حق هدایت و تعلیم

تمام هدایت ها برای مردم به وسیله نور هدایت امامان معصوم علیهم السلام صورت می گیرد؛ زیرا آنان راسخین در علم اند. در روایات نیز به مردم توصیه شده که برنامه تربیتی، اخلاقی و سازنده زندگی را از این بزرگواران که واسطه بین خالق و مخلوق اند، فرا گیرند.9 خداوند متعالی آنان را اهل ذکر معرفی می کند و به مردمان دستور می دهد تا هر چه می خواهند، از خاندان وحی بپرسند. مهدی و هادی، از القاب حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ مهدی یعنی هدایت شده و هادی یعنی هدایت کننده. امام صادق علیه السلام در معنای مهدی فرمود: «مهدی، کسی است که مقام هدایت یافتنش به جایی رسیده که می تواند از طرف خداوند در مقام هدایت کردن برآید10

در حدیث ندای امام مهدی (عج) به هنگام ظهور آمده است که حضرت در آغاز قیام جهانی اش، بر دیوار خانه خدا تکیه می زند و سخنرانی تاریخی و جاودانه خویش را آغاز می کند و می فرماید: «از شما می خواهم مرا یاری کنید. شما را به خدا و حق رسول خدا صلی الله علیه و آله و حق خودم بر شما که مرا بر شما حق قرابت و خویشاوندی پیامبر صلی الله علیه و آله است، به یاری ام بشتابید

حق امام و پیشوا

امام به معنای پیشوا و مقتداست و در اصطلاح شیعه، پیشوایِ معصوم و منصوب از سوی خداست که مقام ریاست همگان را بر عهده دارد. امام از آن جهت که بر مردمان ولایت دارد، دارای حقی است که مردمان باید آن را رعایت کنند. امام باقر علیه السلام فرموده است: «حق امام این است که مردم فرمان او را بشنوند و اطاعت کنند11 در حدیثی از امام علی علیه السلام نیز آمده است: «مهم ترین چیزی که خداوند آن را از جمله حقوق، فرض کرده، حق والی و زمامدار بر رعیت است12 همچنان که در یکی از بندهای دعای ندبه می خوانیم: «پروردگارا! مرا در تلاش برای فرمانبرداری از او ـ امام زمان ـ و دوری از نافرمانی اش یاری فرما>. پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام در تمام امور از بندگان و دیگر آفریده ها برتر و شایسته تر هستند

 

حق پدر بر فرزند

همان گونه که فرزند از پدر به وجود می آید، شیعیان هم از باقی مانده گِل خاندان وحی آفریده شده اند. امام باقر علیه السلام فرموده است: «به تحقیق خداوند ما را از اعلی علیین آفرید و دل های شیعیان ما را از خمیر مایه خلقت ما به وجود آورد. پس دل های آنها در هوای ماست؛ زیرا آنها نیز از آنچه ما آفریده شده ایم، آفریده شده اند13

امامان معصوم علیهم السلام پدران مهربان و دلسوز مردمان هستند. امام رضا علیه السلام فرموده است: «امام، همدم، رفیق و پدر مهربان است14 امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر آیه «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ> چنین فرموده است: اصل آن درخت پاکیزه، رسول خدا صلی الله علیه و آله، شاخه آن امیرمؤمنان علیه السلام، میوه آن، حسن و حسین علیهماالسلام و نُه تن از فرزندان حسین علیه السلام، شاخه های کوچک تر آن اند و شیعه برگ های آن درخت به شمار می آید15

 

 

 


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, توسط مرتضی خورشیدی
 

می توان امام (ع) را چونان مغناطیسی دانست که شاخص قبله نمای قلوب انسان ها و قطب نمای تمام هستی به سوی آن وجود مبارک جهت می گیرد، تا گمشدگان صحرای جهالت را به خورشید وجودش رهنمون شود.

 
 
 
   
 
 
 
 
     
 
   
 

می توان امام (ع) را چونان مغناطیسی دانست که شاخص قبله نمای قلوب انسان ها و قطب نمای تمام هستی به سوی آن وجود مبارک جهت می گیرد، تا گمشدگان صحرای جهالت را به خورشید وجودش رهنمون شود.

در کتاب «امام مهدی (عج) موجود موعود» آیت اله جوادی آملی که تابستان امسال توسط انتشارات اسرا و با تحقیق و تنظیم سید محمد حسن مخبر منتشر شده در بخشی از این کتاب نظرات این حکیم فرزانه درباره چگونگی بهره مندی از وجود مقدس حضرت ولی عصر در زمان غیبت آمده است:

برخی چنین می اندیشند که چون امام چراغ هدایت است، برخورداری از نور وجودش در گرو دسترسی به اوست و از سوی دیگر، مراجعه به امام برای پاسخ به مسائل شرعی و مشکلات علمی و اجرای حدود و قوانین که ثمره وجود مبارک حضرت است در عصر غیبت میسور نیست، زیرا غیبت مانع افاضه آن مشعل هدایت و استفاضه مومنان می گردد.

حال که چنین است، چرا امام (ع) باید در غیبت به سر برند و مومنان از فیض وجود مبارکشان بی بهره بمانند؟

آنچه در چنین اندیشه ای از فوائد وجود امام و مشروط به حضور ایشان بیان گردیده است، تنها بخش کوچکی از آثار وجود آن حضرت است، چون تاثیر امام معصوم (ع) در نظام آفرینش، والاتر از آن است که به امور خاص و مشروع به حضور مشهودانه محصور شود.

در ادامه این مطلب آمده است: هرچند در برخی روایات، امام معصوم (ع) به چراغ هدایت تشبیه گردیده اند، این تعبیری متوسط درباره یک جنبه از منافع آن وجود مبارک است.

همان طور که برخی روایات با تعبیری کامل تر و رساتر، امام (ع) را به آفتابی عالمتاب تشبیه کرده اند که به جهان روشنایی می بخشد: «عن جابر الانصاری انه سال النبی (ص): یا رسول الله فهل یقع لشیعته الانتفاع به فی غیبته فقال (ص): ای والذی بعثنی بالنبوه انهم یستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس و ان تجللها سحاب

در این روایت طبق بیان رسول اکرم، وجود امام (ع) به خورشید و غیبت آن حضرت مهدی موعود به وقوع شمس در پس ابر تشبیه شده است و چگونگی انتفاع مردم از آن حضرت، همچون بهره مندی آنان از آفتاب پنهان است:

۱) چونان که خورشید در منظومه شمسی، محور حرکت کرات و سیارات است، وجود مبارک حجت خدا (ع) محور نظام هستی است»: «ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الارض و السماء

مفتقر در خم چوگان تو گویی، گوئیست !

چرخ با آن عظمت نیز به جز گوی تو نیست

۲) بهره مندی موجودات منظومه شمسی از خورشید به تابش مستقیم آن منحصر نیست تا پوشیده شدنش به ابر، مانع انتفاع کلی از آن باشد، بلکه نیروی جاذبه که مایه ثبات و بقای نظام کیهانی است، وزش باد، ریزش باران، رویش گیاهان و. . . همه از برکات وجود خورشید و اشراق اوست. همچنین برکات وجود امام عصر (عج) بسیار فراتر از آن است که غیبت ظاهری آن انسان کامل، موجودات را از فیض او بی بهره سازد. قوام آسمان و زمین، تدبیر امور عالم، رزق دادن به روزی خورندگان، هدایت یافتن مستعدان و... همه گوشه ای از فیوضات وجود مبارک آن حضرت است که پرده غیبت مانع افاضه آن ها نیست.

۳) هنگامی که ابر چونان پرده ای میان دیدگان و قرص خورشید حائل می شود، خورشید را پنهان نمی سازد بلکه چشم را می پوشاند و او را از دریافت نور و مشاهده اشراق خورشید محروم می سازد، چرا که هم خورشید بزرگ تر از آن است که به ابر پوشیده شود و هم منافعش بیش از آن است که با ندیدنش قطع گردد.

وجود مبارک انسان کامل نیز که مایه استمرار حیات عالم و آدم است بسی بزرگ تر از آن است که چیزی او را از افاضه، محجوب دارد و رابطه میان وی و عالم هستی را متزلزل سازد. چگونه موجودی که خلیفه خداست و عنان نظام هستی را به اذن خداوند در کف دارد و از نهان و آشکار آن با خبر است، دچار غیبت می شود؟

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

۴) ابر، دیدگانی را که از زمین به خورشید می نگرند محجوب می سازد، نه چشم هایی را که از افراز ابرها نظاره گر اویند.

وجود مبارک ولی عصر (عج) نیز در چشم دنیا طلبان که سر از عالم طبیعت بیرون نمی کنند و از پس ابر تعلقات دنیوی او را به نظاره می نشینند غائب است، اما آنان که بر سر شهوت ها و غبار هواهای نفسانی پا نهاده و به آسمان معنی سرکشیده اند، هر لحظه در حضور آن وجود شریف اند.

تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون

کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد؟

به بیان شیخ مصلح الدین سعدی:

نبینی که جایی که برخاست گرد

نبیند نظر گرچه بیناست مرد

به گفته عارف رومی:

زمنزل هوسات ار دو گام پیش نهی

نزول در حرم کبریا توانی کرد

۵) نور افشانی و افاضه خورشید، قطع ناشدنی است و مرز و تبعیضی ندارد و هر قابلی به قدر استعداد و پیوندش با خورشید، از فیض او بهره مند می شود. حال، موجودی که تمام موانع را برمی دارد و خویش را بلاواسطه به اشراق شمس عرضه می کند، بهره کامل تری خواهد داشت.

وجود مبارک مهدی موعود (عج) که واسطه فیض الهی است، چونان خورشیدی به تمام هستی فیض می رساند و در این جهت، میان بندگان خدا تفاوتی نمی گذارد، لیکن هر کس به میزان استعداد و قوت ارتباط خود، مستفیض می گردد.

۶) همچنان که نتابیدن خورشید، هر چند از پس ابر، به فراگیری ظلمت و شدت برودت می انجامد و حیات زمین و زمینی را ناممکن می سازد. اگر عنایت و افاضه ولی خدا و انسان کامل عصر (عج) هر چند از پس پرده غیبت نبود سختی ها و تنگنای معیشت و کینه توزی دشمنان، به دوستان خاندان عصمت امان نمی داد.

همچنان که امام عصر (عج) در توقیع مبارک به شیخ مفید (ره) چنین فرمود: ما در مراعات حال شما سهل انگار نیستیم و هرگز شما را فراموش نمی کنیم، وگرنه سختی ها و تنگناهای فراوانی به شما می رسید و دشمنان، شما را نابود می کردند: «اناغیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم و لولا ذلک، لنزل بکم اللاواء و اصطلمکم الاعداء

با که توان گفت این سخن که نگارم

شاهد هر جایی است و پرده نشین است

در پایان این مطلب آیت اله جوادی آملی می گوید:می توان امام (ع) را نیزچونان مغناطیسی دانست که شاخص قبله نمای قلوب انسان ها و قطب نمای تمام هستی به سوی آن وجود مبارک جهت می گیرد تا گمشدگان صحرای جهالت را به خورشید وجودش رهنمون شود.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, توسط مرتضی خورشیدی

عارف جلیل، سید محمد علی عراقی کوهرودی می فرماید:
« سالی به زیارت ائمه عراق علیهم السلام مشرف شدم و ملا محمود عراقی(ره) را هم در نجف اشرف ملاقات نمودم. در همان سفر بعد از ورود به بعقوبه که در یک منزلی بغداد است با همراهان تصمیم گرفتیم که قبل از ورود به بغداد از راه علی آباد به سامرا رفته و پس از زیارت قبر عسکریین علیهما السلام به بغداد و کاظمین بازگردیدم؛ لذا یکی از اهالی بعقوبه را به عنوان راهنما گرفته، روانه سامرا شدیم.

وقتی از علی آباد و جزانیه گذشتیم، بین راه به نهری عریض و پر از آب رسیدیم. این نهر طوری بود که عبور از مسیر معمولی آن خیلی وقتها منجر به غرق می شد ولی به ناچار زوار وارد نهر شده عبور می کردند.
اتفاقاً یکی از زوار، زنی بود که بر قاطری سوار بود. در اثنای عبور پای قاطرش از معبر لغزید و شاید هم از مسیر خارج شد و توی گودالی که در آب بود، افتاد و در آب فرو رفت. زن هم به دنبال حیوان در نهر آب فرو رفت.
حیوان اگرچه توانست خود را با شنا کردن حفظ کند و از زیر آب بیرون بیاید؛ اما چون بارش زیاد و بعلاوه آب هم در بار و اثاثیه اش رفته بود و از طرفی جریان نهر تند و روان بود؛ لذا پاهایش بر زمین قرار نمی گرفت و نتوانست خود را نگه دارد و شدیداً مضطرب بود.
در این جا آن زن بیچاره، صدای خود را به استغاثه یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان بلند کرد؛ همان طوری که رسم زوار است.

با دیدن این حادثه، سوار حیوان خود شدم و با عجله داخل آب شدم که شاید بتوانم کاری انجام دهم. سایر زوار هم مشغول کار خود بودند و توجه و اعتنایی نداشتند. ناگاه شخصی را مشاهده کردم که جلوی من و عقب حیوان آن زن، روی آب حرکت می کند یعنی مثل این که بر زمین سخت راه می رفت به طوری که پاهای او در آب فرو نمی رفت  و بلکه به نظر می رسید که اثر رطوبتی هم از آب در پا و لباس و سایر اعضای ایشان نباشد. ایشان دست انداخت و زن و قاطر را گرفت و با سرعت از آب خارج کرد و آنها را کنار نهر گذاشت؛ به طوری که گویا آن زن جز آن که خود و مرکبش را کنار رودخانه دید، احساس چیز دیگری نکرد.

من هم بیشتر از آن که آن شخص را روی آب دیدم و به فریاد زن رسید و به سرعت او و حیوانش را با دراز کردن دست، در ساحل گذاشت، چیزی متوجه نشدم.
بعد از این واقعه هم حضرتش را ندیدم جز آن که در همان نگاه ایشان را با قامت معتدل و روی نورانی و بینی کشیده و سایر شمایل حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کردم و در آن حال، لااقل نود درصد اطمینان داشتم که حضرت هستند.

پس از مشاهده این موضوع، آن شمایل را در خاطر خود سپرده بودم و با یادآوری آن، خود را مسرور و خاطرم را تسلی می دادم تا آن که وارد نجف اشرف شدیم.
اتفاقاً روزی به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف و در حرم مطهر آن حضرت بودم. در بین زیارت چشمم به سمت بالای سر افتاد ناگاه همان شخص را در آن جا دیدم که ایستاده و مشغول سلام و یا دعا بود.
به طرف ایشان رفتم؛ اما ازدحام زوار مانع از آن شد که خود را سریعاً برسانم و گویا در اعضای خود هم یک سستی از حرکت و سرعت، احساس نمودم؛ به طوری که وقتی آن جا رسیدم، حضرتش را ندیدم. اطراف حرم و رواقها را گشتم؛ ولی اثری از آن سرور عالمیان نبود. ناامید و مأیوس برگشتم.

مرحوم ملا محمد تقی مجلسی(ره) می فرماید:
« در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه به خاطر یاد او ناآرام بودم؛ تا آن که بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دیدم که در مسجد جامع قدیم اصفهان تشریف دارند.

به آن حضرت سلام کردم و خواستم پای مبارکشان را ببوسم؛ ولی نگذاشتند و رفتند. پس دست مبارک حضرت را بوسیدم و مشکلاتی که داشتم؛ از ایشان پرسیدم. یکی از آنها این بود که من در نماز وسوسه داشتم و همیشه با خود می گفتم اینها آن نمازی که از من خواسته اند، نیست لذا دائماً مشغول قضا کردن آنها بودم و به همین دلیل نماز شب خواندن برایم میسر نمی شد.

در این باره حکم را از استاد خود، شیخ بهایی(ره) پرسیدم. ایشان فرمود: یک نماز ظهر و عصر و مغرب را به قصد نماز شب بجا آور. من هم همین کار را می کردم. در این جا از حضرت حجت علیه السلام این موضوع را پرسیدم فرمودند:
« نماز شب بخوان و کار قبلی را ترک کن. »

مسائل دیگری هم پرسیدم که یادم نیست. آنگاه عرض کردم: مولای جان، برای من امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرف شوم؛ لذا تقاضا دارم کتابی که همیشه به آن عمل کنم، عطا بفرمایید.
فرمودند: کتابی به تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام؛ برو و آن را از او بگیر.
من در همان عالم مکاشفه آن شخص را می شناختم.
از در مسجد، خارج شدم و به سمت دار بطیخ (محله ای است در اصفهان) رفتم وقتی به آن جا رسیدم مولا محمد تاج مرا دید و گفت: حضرت صاحب الأمر علیه السلام تو را فرستاده اند؟
گفتم: آری. او از بغل خود کتاب کهنه ای بیرون آورد؛ آن را باز کردم و بوسیدم و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم و متوجه حضرت ولی عصر علیه السلام شدم. و در همین وقت به حال طبیعی برگشتم و دیدم کتاب در دست من نیست.
به خاطر از دست دادن کتاب، تا طلوع فجر مشغول تضرع و گریه و ناله بودم. بعد از نماز و تعقیب، به دلم افتاده بود که مولا محمد تاج، همان شیخ بهایی است و این که حضرت او را تاج نامیدند به خاطر معروفیت او در میان علما است؛ لذا به سراغ ایشان رفتم. وقتی به محل تدریس او رسیدم، دیدم مشغول مقابله صحیفه کامله (سجادیه) هستند.
ساعتی نشستم تا از کار مقابله فارغ شد. ظاهراً مشغول بحث و صحبت راجع به سند صحیفه سجادیه بودند؛ اما من متوجه این مطلب نبوده و گریه می کردم. نزد شیخ رفتم و خواب خود را به او گفتم و به خاطر از دست دادن کتاب گریه می کردم.

شیخ فرمود: به تو بشارت می دهم زیرا به علوم الهی و معارف یقینی خواهی رسید.
گرچه شیخ این مطلب را فرمود اما قلب من آرام نشد.
با حالت گریه و تفکر خارج شدم تا آن که به دلم افتاد به آن سمتی که در خواب دیده بودم، بروم. به آن جا رفتم وقتی به محله دار بطیخ که آن را در خواب دیده بودم، رسیدم، مرد صالحی را که اسمش آقا حسن تاج بود، دیدم همین که او را دیدم سلام کردم.
گفت: فلانی، کتابهای وقفی نزد من هست هر کس از طلاب که آنها را می گیرد به شروط وقف عمل نمی کند؛ ولی تو عمل می کنی. بیا و به این کتابها نگاهی بیانداز و هر کدام را احتیاج داری، بردار. با او به کتابخانه اش رفتم و اولین کتابی که ایشان به من داد، کتابی بود که در خواب دیده بودم؛ یعنی کتاب صحیفه سجادیه.
شروع به گریه و ناله کردم و گفتم: همین برای من کافی است و نمی دانم خواب را برای او گفتم یا نه. بعد از آن به نزد شیخ بهایی آمده و نسخه خودم را با نسخه ایشان تطبیق و مقابله کردم.
نسخه جناب شیخ مربوط به جدّ پدر او بود که ایشان از نسخه شهید اول و او هم از نسخه عمیدالرؤسا و ابن سکون برداشته بود. این دو بزرگوار صحیفه خود را با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا با یک واسطه اخذ کرده بودند و نسخه ای که حضرت صاحب الأمر علیه السلام به من عطا فرمودند، از خط شهید اول نوشته شده بود و حتی در مطالب حاشیه، کاملاً با هم موافقت داشتند.
بعد از مقابله و تطبیق نسخه خودم، مردم نزد من آمده و شروع به مقابله نمودند و به برکت حضرت حجت علیه السلام، صحیفه کامله (سجادیه) در شهرها مخصوصاً اصفهان مثل آفتاب ظاهر شد و در هر خانه ای از آن استفاده می شود، و خیلی از مردم صالح، و اهل دعا و حتی بسیاری از ایشان، مستجاب الدعوه شدند. و اینها همه آثار معجزاتی از حضرت صاحب الامر علیه السلام است و آنچه خدای متعال از برکات صحیفه سجادیه به من عنایت فرمود، نمی توانم به شمار آورم. »

 

 

کاتب و نسخه نویس کتاب شریف العبقری الحسان، جناب محمد علی حائری، می نویسد:
« هنگامی که مشغول نوشتن این کتاب بودم و تقریباً دو ثلث آن تمام شده بود، در ماه صفر خود و همسر و طفل یک ساله و مادر و برادرم یکباره به مرض حصبه (تیفوئید) مبتلا شدیم و در یک اتاق در بستر افتاده بودیم.
زنی سالخورده پرستار همه ما بود. حال من در نهایت سختی بود و نزدیک به مردن رسیدم. ابداً همّ و غمی در دنیا نداشتم جز آن که با خود می گفتم: دو ثلث این کتاب شریف را با زحمات زیادی نوشته ام حال که از دنیا می روم به امضا و اسم دیگری، تمام خواهد شد. تا این که یک روز در بحبوحه مرض و نهایت ضعف و بیهوشی که همه از ادامه حیات من قطع امید کرده بودند، توسلی قلبی به ساحت مقدس فریادرس حقیقی، حضرت ولی عصر و ناموس دهر ارواحنا فداه نمودم و در همان حال مرض و شدت، عرض کردم: آقا جان! ای امام زمان، راضی نشوید که زحمات نوشتن این کتاب به اسم و امضای دیگری تمام شود.

در همان لحظه ناگاه دیدم همان طوری که مرا رو به قبله خوابانده بودند، از آن دری که به حیاط خانه باز می شود و از آن جا تا کف حیاط، خیلی عمیق است و راه پله ندارد، نیم تنه سید بزرگواری که چند سال قبل در مسجد گوهرشاد امامت جماعت داشتند، ظاهر شد؛ نظر مشفقانه ای به من نمودند و با سر مبارک اشاره ای به راست و چپ فرمودند مثل اشخاصی که با اشاره از حال یکدیگر می پرسند؛ یعنی حالت چطور است؟
من از جواب دادن عاجز بودم؛ فقط دو دست خود را به این طرف و آن طرف خود باز کردم؛ یعنی همین طور که می بینید. نه ایشان حرفی زدند و نه بنده توانستم چیزی بگویم. آنگاه سر مبارک خود را دو سه مرتبه حرکت دادند و با اشاره سه بار فرمودند: خوب می شوی.

فوراً برخاستم و نشستم اما کسی را ندیدم. از آن روز به بعد، کم کم کسالت خود و خانواده و والده و بردارم برطرف شد و بحمدلله موفق به نوشتن بقیه این کتاب گردیدم. »

 

شیخ حر عاملی(ره) فرمود:
« ده ساله بودم و به مرض سختی مبتلا شدم، به طوری که دوستان و آشنایان جمع شده و گریه می کردند و آماده عزادرای برای من شدند. آنها یقین داشتند که همان شب خواهم مرد.
همان شب در عالم بین خواب و بیداری (مکاشفه) پیامبر و دوازده امام علیهم السلام را زیارت کردم. بر ایشان سلام کردم و با یک یک آنها مصافحه نمودم. بین من و امام صادق علیه السلام سخنی گذشت، که در ذهنم نماند، جز آن که حضرت در حق من دعا کردند.
بعد بر حضرت صاحب الزمان علیه السلام سلام کردم و با ایشان مصافحه نمودم و گریستم و عرضه داشتم: مولای من، می ترسم که در این مرض بمیرم و اهداف علمی و عملی خود را بدست نیاورده باشم.
فرمودند: نترس؛ زیرا تو در این مرض نخواهی مرد؛ بلکه خداوند متعال تو را شفا می دهد و عمری طولانی خواهی داشت.

آنگاه قدحی را که در دست مبارکشان بود به دست من دادند. از آن آشامیدم و در همان لحظه شفا یافتم و مرض، کاملاً از من رفع شد و در بستر خود نشستم. خانواده و بستگان از این حالت من تعجب کردند! اما آنها را تا چند روز به آنچه دیده بودم، اطلاع ندادم. »

شیخ محمد صالح بار فروشی می فرماید:
« در سال 1325، در بارفروش مازندران (بابل فعلی) نزدیک طلوع فجر رو به قبله و به هیئت محتضر خوابیده بودم. وقتی از خواب بیدار شدم چشمم می دید و گوشم می شنید و ادراکات قلبی ام کاملاً فعال بودند؛ ولی هنوز بدنم خواب بود و نمی توانستم هیچ حرکتی داشته باشم. صحبت کردن هم برایم امکان نداشت.

در همان وقت دیدم قوسی از یک نور ضعیف بر تمام بدنم از سر پنجه پا به عرض دو وجب یا بیشتر سایه انداخته است و گویا تمام ذرات آن چشم هستند و با تمامی آنها اطراف را می توانستم ببینم. با خود فکر می کردم که این قوس نوری چیست و از کجا آمده است؟ و می خواهد چه کاری انجام دهد و به کجا برود؟ خیلی دوست داشتم که آن را بگیرم؛ اما هر چه خواستم حرکت کنم، اصلاً ممکن نبود.

تا چند لحظه به همین حالت بودم که ناگهان دیدم از دیوار قبله حیاط، که روبه روی ایوانی بود که من در آن خوابیده بودم، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه ظاهر شدند و در این که ایشان آن حضرت هستند هیچ شکی نداشتم. مثل آن که حضرت را می شناختم و می شناسم.
ایشان عمامه سیاهی؛ مانند عمامه های ایرانی که ژولیده هستند، بر سر، و قبای سفید تابستانی به تن کرده بودند. یقه قبا باز بود و سینه مبارک نمودار و هیچ مویی در آن دیده نمی شد. عبای نازک سیاهی از جنس شالهای عبایی بر دوش انداخته بودند. شباهت زیادی به سیدی هندی، به نام سید صاحب، که سالها در کربلا با من رفیق و مأنوس بود، داشتند.

حضرت مثل همان سید سبزه فام، مایل به زردی بودند در عین حال اصلاً شک نداشتم که ایشان بقیة الله علیه السلام هستند. در این جا متوجه نبودم که چرا از در خانه وارد نشده اند و چطور از دیوار سمت قبله بدون آن که بشکافد آمده اند؟

آن حضرت به آهستگی به طرف من تشریف آوردند و نزدیک بدنم ایستادند و دست خود را به طرف من دراز کردند و فرمودند: بیعت کن.

من با کمال شوق تلاش کردم برخیزم و بیعت کنم؛ اما بدنم به همان حالت اولیه بود یعنی هیچ تکانی نمی خورد؛ ولی بالاخره از شدت تقلایی که داشتم، بدنم به حرکت آمد و بیدار شدم و در همین لحظه دستم دراز شد و به دست مبارک آن حضرت رسید؛ به طوری که هنوز لذت تماس دستم را با دست ایشان در خود احساس می کنم.

در همان لحظه ای که دستم به دست حضرت رسید، قوس نور فوراً به بدنم برگشت، در حالی که تمام این حرکات و تقلا ها در یک لحظه انجام شده بود؛ اما دیگر کسی را ندیدم و آن جناب از نظرم ناپدید شد و متوجه شدم که قوس نور، روح خودم بوده است که هنوز کاملاً به بدن برنگشته بود. »

 

 

 

احمد بن محمد بن علی علوی حسینی مصری می گوید:
« حاکم مصر نزد احمد بن طولون، از من سعایت (بدگویی) کرده بود؛ لذا همّ و غم شدیدی مرا در خود گرفت؛ به طوری که بر جان خود می ترسیدم. به همین جهت به قصد بیت الله الحرام از مصر خارج شدم و از آن جا به عراق رفته وارد کربلا شدم و به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام پناه آوردم و از حضرتش امان طلبیدم و تا پانزده روز در آن مکان شریف بودم و دعا و زاری می نمودم.

تا آن که یک وقت در میان خواب و بیداری ناگاه مولای خود حضرت صاحب الزمان و ولیّ الرحمن علیه السلام را زیارت کردم. فرمودند:
امام حسین علیه السلام به تو می فرمایند: فرزند من، آیا از فلان کس ترسیده ای؟
عرض کردم: آری؛ چون قصد کشتن مرا دارد و به همین جهت به مولای خود پناه آورده ام تا از او شکایت کنم.
حضرت فرمودند: چرا خدا را به دعایی که پیامبران در شداید و فشارها خوانده و نجات یافته اند، نخوانده ای؟
عرض کردم: آن دعا کدام است؟
فرمودند: شب جمعه غسل کن و نماز شب بخوان و سجده شکر انجام بده. بعد این دعا را در حالی که بر سر زانو و سر انگشتان پاها نشسته ای، بخوان.
و خود حضرت آن دعا را برایم خواندند و پنج شب متوالی این کار را انجام می دادند تا از حفظ شدم. شب ششم شب جمعه بود و دیگر تشریف نیاوردند. من برخاستم و غسل نمودم و تغییر لباس دادم بعد نماز شب را به جای آورده و سجده شکر کردم. سپس بر سر زانو و انگشتان پا نشسته دعا را خواندم.

شب شنبه آن حضرت را در خواب دیدم؛ فرمودند:
دعایت مستجاب شد و دشمنت بعد از آن که دعا را خواندی پیش روی کسی که نزد او سعایت کرده بود (احمد بن طولون) به هلاکت رسید.

احمد بن علوی مصری می گوید: صبح امام حسین علیه السلام را وداع گفته به سوی مصر روانه شدم. وقتی به اردن رسیدم مردی از همسایگان مصری خود را دیدم، که از اهل ایمان و شیعه بود. او به من خبر داد که احمد بن طولون دشمن تو را دستگیر کرد و دستور داد سرش را از پشت گردن بریدند و بدن او را به نیل انداختند و این جریان در شب جمعه اتفاق افتاد.

بعد از تحقیق، معلوم شد این کار مقارن تمام شدن دعای من بوده است؛ همان گونه که مولایم به من خبرش را داده بودند.
سید بن طاووس(ره) این قضیه را با سند دیگر و اندک اختلافی نقل کرده است که: احمد بن علوی مصری می گوید:
« در بازگشت، به مصر وقتی به یکی از منازل رسیدم ناگاه قاصدی از طرف اولاد خودم را دیدم. آن قاصد به همراه خود نامه ای به این مضمون داشت: آن مردی که از او فرار کردی، عده ای را به میهمانی دعوت کرد و برایشان سفره ای مهیا نمود.

میهمانان بعد از صرف غذا متفرق شدند و او هم شب خوابید در حالی که غلامانش در همان مکان حضور داشتند. صبحگاهان از وی هیچ صدا و اثری احساس نشد. لحاف را از صورتش برداشتند اما با کمال تعجب مشاهده کردند که سرش از قفا بریده و خونش جاری است. »

 

 

 

در این فصل  قضایای کسانی را می خوانید که در عالم رویا به حضور مقدس حضرت بقیة الله(عج) رسیده اند و خوابشان توأم با معجزه یا امثال آن بوده است و همین موجب اعتماد بر آن رویا شده است .

1. رويای مولف كتاب عبقری الحسان

آنچه برای آیت الله نهاوندی مولف کتاب العبقری الحسان اتفاق افتاده، این است که ایشان حاجتی داشتند؛ لذا در حرم عسکریین(ع) مشغول دعا و تضرّع میشوند. شب آن حضرت را در خواب می بیند که ایشان را نوازش فرمودند و وعده استجابت دادند. بعد هم به زودی آنچه را خواسته بود و حضرت در خواب وعده داده بودند، به او مرحمت فرمودند.

 

2. گناه مانع اجابت دعا

شخصی از مبارکه اصفهان می گفت:
« من حاجتی داشتم که بارها از خدا روا شدن آن را خواسته بودم. شب چهارشنبه ای آمدم مسجد جمکران خیلی تضرع و التجا به حضرت کردم، شب جمعه در مبارکه در عالم خواب دیدم مشرف به مسجد جمکرانم، درب کفشداری حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی ایستاده بودند، فرمودند: من نایب بر حق حضرت حجت بن الحسن هستم و تو به خاطر آن گناهی که انجام دادی دعایت مستجاب نمی شود.

من در عالم رویا خیلی محزون شدم. آقا چون این حالت مرا دیدند، دست در جیب مبارک برده و مبلغ 20 هزار تومان به من دادند و فرمودند: من در رابطه با حاجت شما به حضرت عرض می کنم.
فردای آن روز ساعت 10 صبح حاجت من برآورده شد با اینکه سالها بود دعا می کردم و تا آن وقت به اجابت نرسیده بود. »

 

3. مقام حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه

حجة الاسلام  سید باقر گلپایگانی از قول پدرشان آیت الله گلپایگانی فرمود:
« در اوائل بی حجابی هر کدام از علما برای مبارزه با آن نظری داشتند. من بسیار ناراحت و اینکه وظیفه چیست، راهی ندیدم جز اینکه توسل به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه پیدا کنم و استمداد از آن حضرت بنمایم، عرض کردم یا بن الحسن وظیفه مرا معین نمائید
شب در عالم رؤیا دیدم تابلو بسیار بزرگی با خطی درشت و خوانا نوشته:
« فاذا ظهر علیکم الفتن فعلیکم بشیخ عبدالکریم. »

از خواب بیدار شدم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم رسیده و خوابم را گفتم و ایشان فرمود: باید کمر را بست تا از هر راه ممکن اقدام نماییم. »

4. مقام آیت الله سید جمال گلپایگانی(ره)

حجت الاسلام ملبوبی، صاحب کتاب الوقایع و الحوادث، خوابی را که خود از مرحوم آیت الله سید محمد هاشمی گلپایگانی شنیده اند، چنین مرقوم فرمودند:

«مرحوم حجت الاسلام  سید محمد گلپایگانی فرزند آیت الله سید جمال گلپایگانی فرمود:
پس از فوت مرحوم پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف و ایشان در اطاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند.
گفتم: پدر! اگر خبری نیست ما هم بدنبال کارمان برویم؛ وضع طلبگی در گذشته و حال، همین است که به چشم می خورد.
فرمود: پسر حرف مزن؛ هم اکنون ولی امر ـ عجل الله فرجه الشریف ـ تشریف می آورند.
آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه محبوب کل عالم، تشریف آوردند؛ پس از عرض سلام و جواب، حضرت، قبل از اینکه من حرفی بزنم فرمودند:
« سید محمد، مقام پدرت این حجره محقر نیست؛ بلکه مقامش آنجاست. »

بر اثر اشاره دست حضرت نگاه کردم قصری با شکوه، ساختمانی با عظمت که لایدرک و لایوصف است، دیدم و خوشحال گردیدم. عرض کردم:
یابن رسول الله آیا وقت ظهور موفورالسرور رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضور و ظهورتان روشن شود؟ فرمودند:
« لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربّما ( او فربما علی تردید منی ) اوقعت فی مدة قلیلة فعلیکم بدعاء الفرج:
از علائم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و شاید آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع به پیوندند و برای فرج دعا کنید. »

« اللهم عجل فرج مولانا بحق محمد و آله الطاهرین ». 28/4/1407 هجری قمری

 

5. مرثیه حضرت سید الشهداء توسط محتشم کاشانی

محتشم پسری داشت که از دنیا رفت.
او چند بیت در رثای وی گفت. شبی حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را در خواب دید که فرمودند:
« تو برای فرزند خود مرثیه می گویی، اما برای فرزند من مرثیه نمی گویی؟»

می گوید: بیدار شدم ولی چون در این رشته کار نکرده بودم سررشته پیدا نکردم چگونه وارد مرثیه فرزند گرامی آن حضرت شوم.
شب دیگر در خواب مورد عتاب حضرتش گردیدم که فرمود:
چرا در مصیبت فرزندم مرثیه نگفتی؟

عرض کردم: چون تاکنون در این وادی قدم نزده ام، لهذا راه ورود برای خود پیدا نکردم. فرمود بگو:
« باز این چه شورش است که در خلق عالم ».

بیدار شدم همان مصراع را مطلع قرار دادم و آنچه که می بایست سرودم، تا رسیدم به این مصراع، که گفتم:
« هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال ».

در اینجا ماندم که چگونه این مصراع را به آخر برسانم که به مقام الوهیت جسارتی نکرده باشم. شب حضرت ولی عصر ـ ارواحنا فداه ـ را در خواب دیدم فرمودند:
چرا مرثیه خود را به اتمام نمی رسانی؟

عرض کردم: در این مصرع به بن بست رسیده ام نمی توانم رد شوم فرمود بگو:
« او در دل است هیچ دلی نیست بی ملال ».

بیدار شدم. این مصرع را ضمیمه آن مصرع نموده و بیت را به آخر رسانیدم ».

 

 

6. عملت را عملِ امام زمان قرار بده!

آیت الله سید محمد باقر ابطحی اصفهانی فرمودند:
« شبی در عالم رؤیا دیدم فضای مابین قم و مسجد جمکران گویا تمام چمن زار است و دارای درختهای سبز که مهتاب بر آن می تابید و نهرهای آب در آن جریان داشت. درختی را دیدم که دارای شاخه های بسیار جذاب و سرسبز و صدای روح بخشی از میان آن به گوش می رسید که به ذهنم خطور کرد، صدای حضرت داود ـ علیه السلام ـ است.
در وسط آن درخت، جایگاهی بود که در آنجا آقایی نشسته و به نظرم آمد که این آقا حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان ـ علیه السلام ـ است.
صحبتی را به میان آوردم که از ذکر آن معذورم، زیرا اشاره به عهد و پیمانی بود و سپس عرض کردم: چه کنم که به شما قرب پیدا کنم؟ به زبان فارسی فرمود:
« عملت را عمل امام زمان قرار بده. »

من به خاطرم این معنی رسید، یعنی، آنچه را به ذهنت می آید اگر امام زمان بود، عمل می کرد، تو هم همان را عمل کن. به عربی به حضرت عرض کردم:
و هو الامل. یعنی: این آرزوی من است.

گفتم: چه کنم که در این امر موفق باشم؟ به عربی جواب فرمود:
الاخلاص فی العمل.
از خواب بیدار شدم، چراغ خاموش بود، قلم و دفتر حاضر کردم و آن دو جمله سؤال و جواب را نوشتم.
فردا درباره این دو جمله سؤال و جواب، فکر کردم به نظرم آمد: در جمله اول، حقیقت تشیع که پیروی از امام به حق باشد نهفته و در جمله دوم، راه موفقیت را که همان توحید ذاتی و عملی باشد یافتم، این دو جمله توصیه حضرت بود که برای من و همگان عبرت است ».

7. دانسته شد که من امامم؟

مرحوم ملا محمود عراقی(ره) می فرماید:
« سال 1273، که سال سوم مجاورتم در نجف اشرف بود، شبی در خواب دیدم که از در قبله صحن مطهر وارد شدم و ازدحام زیادی در آن جا بود. از شخصی پرسیدم: علت این اجتماع چیست؟
گفت: مگر نمی دانید که حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور فرموده اند و الان در صحن تشریف دارند و مردم با ایشان بیعت می کنند؟

با شنیدن این مطلب متحیر شدم که اگر بروم و بیعت کنم شاید آن حضرت نباشند و بیعت را باطل کرده باشم و اگر این کار را نکنم شاید ایشان خود حضرت باشند، که در اینصورت بیعت با حق ترک شده است.

با خود گفتم می روم و با او اظهار بیعت کرده، دست خود را به سویش دراز می کنم اگر امام است، که می داند من در امامت او شک دارم؛ لذا دست خود را کشیده و بیعت مرا قبول نخواهد کرد آن وقت خواهم فهمید که ایشان امام هستند و بیعت خواهم کرد.
اگر امام نباشند، از قلب من خبر نداشته و دست خود را برای پذیرفتن بیعت به طرف من دراز می کنند و معلوم می شود که امام نیستند و با ایشان بیعت نمی کنم و دست خود را می کشم.
این علامت را پیش خود قرار دادم و وارد صحن شدم و جمال بی مثال آن حضرت را زیارت کردم و یقین نمودم که این شخص، خود حضرت می باشند و از قلب خود غفلت کرده، دست خود را برای بیعت دراز نمودم.
آن بزرگوار وقتی این کار مرا دیدند، دست مبارک خود را کشیدند. من از ملاحظه این عمل امام علیه السلام خجل و پریشان شدم و چون حضرت این حالت را دیدند، تبسم نموده و فرمودند:
« دانسته شد که من امامم ؟  »
و سپس دست مبارک را دراز کردند و به بیعت اشاره نمودند. در این لحظه من به یاد مطلب قلبی خود افتاده، خوشحال شدم و بیعت نمودم و از شدت شوق، مشغول دور زدن به گرد وجود منور و مطهر ایشان شدم.

ناگاه یکی از آشنایان متدین، از دور ظاهر شد. صدایش کردم که حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ظهور فرموده اند. تا این جمله را شنید آمد و بدون تأمل با آن بزرگوار بیعت کرد و دور حضرتش می گشت. در این اثنا بود که از خواب بیدار شدم.

خواب دومی که دیدم، به فاصله چند سال پس از آن واقعه و در همان مکان مقدس (نجف اشرف) بود. این خواب را بعد از آن که مدتی در عاقبت کار خود زیاد به فکر فرو می رفتم، مشاهده کردم؛ چون می دیدم بسیاری از گذشتگان و جوانترها و معاصرین، اوایل عمر خود، در زمره اَخیار بوده اند؛ ولی بعدها اعتقادتشان فاسد و با همان عقاید فاسد از دنیا رفته اند.

این اندیشه و خیال، به طوری قوت گرفت که باعث تشویش و اضطراب خاطرم گردید. تا آن که شبی در عالم رؤیا، دیدم حضرت ولی عصر علیه السلام در مسجد هندی ( از مساجد معتبر نجف اشرف ) تشریف دارند و در انتهای مسجد ایستاده اند.

جمعیت، حضرت را احاطه کرده و من نزدیک در ایستاده بودم و منتظر بودم که هنگام خروج، به محضرشان شرفیاب شوم.
ناگاه آن بزرگوار به قصد بیرون رفتن، تشریف آوردند وقتی به من نزدیک شدند خودم را بر پاهای مبارک آن بزرگوار انداختم و گریان شدم و عرضه داشتم:
فدایت شوم عاقبت کار من چطور خواهد شد؟

آن حضرت دست مبارک را دراز کرده و با عطوفت و مرحمت دست مرا گرفتند و از خاک برداشتند و بعد با تبسم و ملاطفت فرمودند: بی تو نمی روم.

من در همان عالم رؤیا فهمیدم که منظور حضرت آن است که بدون تو وارد بهشت نمی شوم. تا این بشارت را شنیدم، از نهایت شادی بیدار شدم و دیگر از افکار سابق آسوده خاطر گردیدم. »

8. خبر دادن از زمان رحلت

شیخ حر عاملی می فرماید:
« روز عیدی در روستای مشغرا ( از مناطقی که آن مرحوم در آن جا سکونت داشته اند) در مجلسی که از طلاب و صلحا تشکیل شده بود، نشسته بودیم. من به آن جمع گفتم: ای کاش می دانستیم که در عید آینده، کدام یک از ما زنده و کدام یک از دنیا رفته است.
مردی که نامش شیخ محمد و همدرس ما بود، گفت: من می دانم که تا عید دیگر زنده ام و همچنین عید بعد از آن و حتی عید بعد و تا بیست و شش سال دیگر در دنیا هستم. و معلوم بود که در این گفته سخت قاطع است و مزاح نمی کند.

به او گفتم: مگر علم غیب می دانی؟
گفت: نه؛ ولی زمانی مرض سختی داشتم و می ترسیدم که در حالی که هنوز هیچ عمل صالح و زاد و توشه ای برنداشته ام، بمیرم. در عالم رؤیا حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را زیارت کردم، ایشان فرمودند:
« نترس؛ خدای متعال تو را از این مرض شفا می دهد و تا بیست و شش سال دیگر زندگی خواهی کرد. »
آنگاه جامی که در دست مبارکشان بود به من عطا فرمودند. آن را نوشیدم و مرضم رفع شد و شفا پیدا کردم و یقین دارم که این رؤیا، رؤیای شیطانی نیست.

شیخ حر عاملی می گوید: وقتی این سخن را از شیخ محمد شنیدم تاریخ آن را که سال 1049 بود، یادداشت کردم و مدتی گذشت. در سال 1072، به مشهد مقدس هجرت کردم. وقتی سال آخر از بیست و شش سال شد، به دلم افتاد که مدت مقرر گذشته است؛ لذا به تاریخ رجوع و آن را حساب کردم دیدم که از آن زمان ( روز عیدی که در مجلس نشسته بودیم ) بیست و شش سال می گذرد. با خود گفتم این مرد باید از دنیا رفته باشد.
حدود یکی دو ماه گذشت که از طرف برادرم نامه ای رسید؛ چون او در همان مناطق قبل از هجرت من بود. در آن نامه نوشته بود که شیخ محمد در همان سال وفات کرده است. »

 

9. راه توسل به معصومین علیهم السلام

ابوالوفاء شیرازی می گوید:
« در زندان ابوعلی الیاس، با وضع سختی اسیر بودم و برایم معلوم شد که او قصد کشتن مرا دارد؛ لذا شکایت را نزد خداوند تبارک و تعالی بردم و مولای خود ابی محمد علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام را شفیع قرار دادم.

در این بین به خواب رفتم. در عالم رؤیا رسول خدا (ص) را زیارت کردم. حضرت فرمودند:
نه به من و نه به دخترم و نه به دو پسرم ( امام حسن و امام حسین علیهما السلام ) برای مادیات متوسل نشو؛ بلکه برای آخرت و انچه از فضل خدای تعالی امیدواری، به ما متوسل شو.
و اما ابوالحسن (امیرالمؤمنین)، برادرم، او انتقام تو را از کسی که به تو ظلم نموده می گیرد.

عرض کردم: یا رسول الله، آیا مگر به فاطمه علیها السلام ظلم نکردند؛ ولی ایشان صبر کرد؟ و میراث شما را غصب کردند؛ اما صبر نمود؟ پس چطور انتقام مرا از کسی که ظلم نموده، می گیرد؟
حضرت از روی تعجب نظری به من کردند و فرمودند:
این موضوع عهدی بود که من با او بسته بودم و فرمانی بود که من به او داده بودم و برای او کاری جز بپا داشتن آن پیمان جایز نبود. او هم حق را ادا کرد. و وای بر کسی که متعرض دوستان و شیعیان ما شود. ( زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام انتقام او را می گیرد.)
اما علی بن الحسین، برای نجات از سلاطین و شر شیاطین.
و محمد بن علی و جعفر بن محمد، برای آخرت، { به روایتی آنچه از طاعت خداوند و رضوان او بخواهی }
اما موسی بن جعفر، عافیت را به وسیله او بخواه.
و اما علی بن موسی، برای نجات. { به روایتی نازل شدن رزق }
اما علی بن محمد، برای قضای نوافل و نیکی برادران دینی و آنچه از طاعت خداوند عزوجل بخواهی.
و حسن بن علی، برای آخرت.
و اما الحجة، هرگاه شمشیر به محل ذبح تو رسید ـ حضرت با دست به سوی گلوی خود اشاره فرمودند ـ به او استغاثه کن؛ به درستی که او درمی یابد و فریادرس و پناه است برای هر کس که استغاثه کند و بگوید:
« یا مولای یا صاحب الزمان انا مغیث بک. »

همان لحظه دیدم شخصی از آسمان فرود آمد که سوار بر اسب است و در دست خنجری از نور داشت.
عرض کردم: مولای من شر آن که مرا اذیت می کند، رفع کن.
فرمود: کار تو را انجام دادم.
صبح شد، الیاس مرا خواست و گفت: به چه کسی استغاثه کردی؟
گفتم: به آنکسی که فریادرس درماندگان است. »

10. یار و یاور ظالمین نباشید!

شیخ عبدالحسین حویزاوی فرمود:
« بیست و پنج سال قبل، رئیس شهرداری نجف اشرف مردی به نام میرزا احمد که کاروانسرای مصلی، متعلق به اوست، بود. او مرد متدین خوبی بود و به اجبار شهردارش کرده بودند.
شبی در عالم رؤیا دیدم، در محلی دو تخت گذاشته اند و در وسط، سجاده ای پهن کرده اند و ناموس دهر، حضرت بقیة الله علیه السلام، روی سجاده تشریف دارند و همان مرد متدین (رئیس شهرداری) نزد آن سرور حاضر است. حضرت با تندی به او فرمودند:
چرا داخل شغل حکومتی شدی و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتی؟

در آن بین حضرت فرمایشی فرمودند: ولی آن مرد فرمایش حضرت را نفهمید من خواستم گفته ایشان را به او بفهمانم؛ لذا گفتم: حضرت حجت علیه السلام می فرمایند:
« و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسّکم النّار:
ظالمین را یار و یاور خود قرار ندهید زیرا به دوزخ و جهنم دچار میشوید. سوره هود 113 . »

حضرت روی مبارک به من نمود و فرمود: پس تو چرا آنها را مدح می کنی؟
عرض کردم: تقیه می کنم.
حضرت دست مبارک را بر دهان خویش گرفته و تبسم کنان سه مرتبه فرمودند:
تقیه، تقیه، تقیه.
به عنوان رد و انکار بر من؛ یعنی چنین نیست و از روی خوف و تقیه نیست که آنها را مدح می کنی. دوباره متوجه رئیس شهرداری شدند و فرمودند:
هفت روز بیشتر از عمر تو باقی نمانده است.
فردا برو و مهر حکومتی را رد کن.

روز بعد اول صبح از خانه بیرون آمدم و در فکر خواب خود بودم. دیدم بعضی به یکدیگر می گویند: خبر داری چه شد؟ رئیس شهرداری نزد حکومت رفته و استعفا داده و کلیدها را به آنان تسلیم نموده است. من تعجب کردم!

روز بعد میرزا احمد مریض شد و حالش دگرگون گردید. با خود گفتم بروم و او را عیادت کنم.
وقتی وارد خانه اش شدم، دیدم حالش خوب نیست و از هوش رفته است. نزد او نشستم؛ چون به هوش آمد، چشم باز کرد و هنگامی که نظرش به من افتاد، گفت: ها یا شیخ انت چنت حاضر؛ یعنی ای شیخ تو هم در آن جا حاضر بودی.

و دست مرا گرفته، با کمال ضعف و زاری گفت: تو در آن مجلس بودی و آنچه آن جا بود دیدی و شنیدی.
من خواستم به او آرامش و دلداری بدهم گفتم: بلی و ان شاء الله تعالی تو خوب می شوی.
گفت: چه می گویی؟ مطلب از همان قرار است و من رفتنی هستم.
اهل مجلس و حضار هیچ کس متوجه نشد که ما چه می گوییم؛ بلکه خیال کردند سابقه ای با هم داریم که چندی قبل جایی بوده ایم و مطلبی واقع شده است.
به هر حال مرض میرزا احمد کم کم شدیدتر شد تا سر وعده بعد از هفت روز رحلت کرد و از دنیا رفت. »

 

11. کر شدن مرد سنی!

آقا محمد، شمعدار حرم عسکریین علیهما السلام در سامرا می گوید:
« مردی از اهل سنت سامرا، به نام مصطفی الحمود در لباس خدام حرم بود و شغلی جز آزردن زوار و گرفتن اموال آنها به هر حیله و مکری نداشت و اکثر اوقات در سرداب مقدس بود و پشت پنجره ناصر عباسی، حاضر می شد.

او بیشتر زیارات را از حفظ داشت و هر کس وارد آن مکان شریف می شد و شروع به زیارت می کرد، او را از حالت زیارت و حضور قلب می انداخت و پیوسته خواننده را متوجه غلطهایی که معمولاً افراد در زیارات و ادعیه دارند، می کرد و با این کار باعث از بین رفتن حضور قلبشان می شد.

شبی در عالم رؤیا حضرت حجت علیه السلام را دید که به او می فرمایند:
« تا کی زوار مرا اذیت می کنی و نمی گذاری زیارت بخوانند؟ تو چه کار داری که در این مسائل دخالت می کنی؟ آنها و آنچه را که می گویند، به حال خود واگذار. »

در این جا آن خبیث از خواب بیدار شد؛ اما هر دو گوشش را خداوند کر نموده بود و پس از آن دیگر چیزی نمی شنید و زوار آسوده شدند و به همین حالت بود تا به اَسلاف خویش پیوست. »

 

12. دردناکترین مصیبتِ حضرت حجت(ع)!

 

حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد:
« در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آنچه در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است که می فرمایید: فلأ ندبنک صباحاً و مساءً و لأ بکین علیک بدل الدموع دماً، صحیح است؟
فرمودند:
بلی صحیح است.
عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟
فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟
فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است.
فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟
فرمودند: آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها السلام است. »

 

13. اطاعت از فرامین حضرت ظرفیت می خواهد!

آقا محمد باقر بهبهانی فرمودند:
« اوایلی که به کربلای معلی وارد شدم، روی منبر مردم را موعظه می کردم. روزی حدیث شریفی که در کتاب خرائج راوندی نقل شده است لابلای صحبت ها بر زبانم جاری شد مضمون حدیث این است که زیاد نگویید چرا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور نمی کنند چون شما طاقت معاشرت با ایشان را ندارید؛ زیرا لباس حضرت خشن و درشت و خوراک ایشان نان جو است و بعد هم گفتم از الطاف الهی نسبت به ما، غیبت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؛ زیرا ما طاقت اطاعت ایشان را نداریم.

اهل مجلس به یکدیگر نگاهی کرده و شروع به نجوا کردند و می گفتند:
این مرد راضی نیست که آن حضرت ظهور کند، تا مبادا ریاست از دستش برود. و بحدی زمزمه در بین مردم افتاد که من ترسیدم؛ لذا با سرعت از منبر فرود آمده به خانه رفتم و در را بستم.

بعد از ساعتی درب خانه را زدند. پشت در آمدم و گفتم: کیستی؟
گفت: فلانی که سجاده بردار تو هستم، در را گشودم، او سجاده را از همان جا به حیاط خانه پرت کرد و گفت: ای مرتد، سجاده ات را بردار؛ در این مدت بی خود به تو اقتدا کردیم و عبادات خود را باطل انجام دادیم.

من سجاده را برداشتم او هم رفت و از ترسی که داشتم در را محکم بستم و متحیر نشستم. پاسی از شب گذشت ناگاه صدای در منزل بلند شد.
من با وحشت هر چه تمامتر پشت در رفتم و گفتم: کیستی؟ دیدم همان سجاده بردار است که با معذرت خواهی و اظهار عجز و بیچارگی آمده است و مرا قسمهای غلیظ می دهد که در را باز کنم؛ اما من از ترس در را باز نمی کردم.

آن قدر قسم خورد و اظهار عجز نمود، که به راستی و صداقتش یقین کردم، و در را گشودم ناگاه خود را بر پاهای من انداخت و آنها را می بوسید. به او گفتم: ای مسلمان، آن سجاده آوردن و مرتد گفتن تو به من چه بود و این پا بوسیدنت چه؟

گفت: مرا سرزنش نکن. وقتی از نزد شما رفتم و نماز مغرب و عشا را بجا آوردم و خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم که حضرت صاحب الزمان علیه السلام ظهور فرموده اند. خدمت ایشان مشرف شدم. حضرت به من فرمودند:
« فلانی عبای تو از اموال فلان شخص است و تو ندانسته آن را از دیگری گرفته ای حال باید آن را به صاحبش بدهی. »

من هم عبا را به صاحب اصلی اش دادم. سپس فرمودند:
« قبایت نیز مربوط به فلان شخص است و تو آن را از دیگری خریده ای باید این را هم به صاحب اولش برگردانی. »

همچنین تا تمام لباسهایم را دستور دادند که به مردم بدهم بعد نوبت به خانه و ظروف و فرشها و چهارپایان و زمینها و سایر چیزها رسید و برای هر یک مالکی معین کرده و به او رد نمودند. سپس فرمودند:
« همسری که داری خواهر رضاعی تو است و تو ندانسته با او ازدواج کرده ای باید او را هم به خانواده اش رد کنی. »

این کار را هم کردم. من پسری به نام علی دارم ناگاه در آن اثنا همان جا پیدا شد و همین که نظر حضرت بر او افتاد فرمودند:
« این پسر هم از این زن متولد شده است؛ لذا فرزندِ حرام است. این شمشیر را بردار و گردنش را بزن. »

در این جا من غضبناک شدم و گفتم: به خدا قسم که تو سید نیستی و از ذریه پیغمبر نمی باشی چه رسد به این که صاحب الزمان باشی. همین که این سخن را گفتم از خواب بیدار شدم و فهمیدم که ما طاقت اطاعت و فرمان برداری از آن حضرت را نداریم و صدق فرمایش جنابعالی بر من معلوم شد و از عمل خود نادم و از گفته خود پشیمانم. مرا عفو بفرمایید. »

14. زن سنی و شفای چشم

سید محمد سعید افندی خطیب می گوید:
« زنی از اهل سنت به نام ملکه، که همسرش شخصی به نام ملا امین بود و این شخص در مکتبخانه حمیدی واقع در نجف اشرف معاون بود، شب سه شنبه دوم ربیع الاول سال 1317 به سردرد شدیدی مبتلا شد و صبح هم نور از دو چشمش رفت و نابینا گردید به طوری که هیچ چیز را نمی دید.

مرا از این جریان مطلع کردند. به شوهرش ملا امین گفتم: شبانه او را به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ببر و آن حضرت را نزد خداوند شفیع قرار بده؛ شاید به برکت ایشان به این زن شفا کرامت فرمایند.

آن شب که شب چهارشنبه بود، به خاطر شدت دردی که زن در سر خود احساس می کرد، تعلل نمودند و به حرم مطهر نرفتند؛ ولی درد چشم قدری تخفیف پیدا کرده؛ و آن زن به هر صورتی بود خواب رفته بود. در عالم رؤیا دید که خود و شوهرش ملاامین با زنی دیگر به نام زینب در حال تشرف به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هستند.

در بین راه گویا مسجد بزرگی را دیده بود که مملو از جمعیت است. برای تماشا کردن داخل آن مسجد شدند. یک نفر از آن جمعیت صدا زد:
یا ملکه، نترس؛ ان شاء الله هر دو چشم تو شفا می یابد.
ملکه می گوید: گفتم: تو کیستی؟ آن بزرگوار فرمود:
منم مهدی.

زن در حالی که خوشحال و مسرور بود، از خواب بیدار شد و صبح (روز چهارشنبه سوم ماه) با زنهای زیادی از نجف اشرف خارج و وارد مقام حضرت مهدی علیه السلام در وادی السلام شدند.
ملکه به تنهایی داخل محراب آن مقام شریف شد و شروع به تضرع و زاری نمود. پس از گریه زیاد، حالت غشوه ای به او دست داد. در آن حال مشاهده کرد دو مرد جلیل، که یکی از آنها بزرگتر از دیگری و جلو بود و یکی کوچکتر و در پشت سر قرار داشت، حضور دارند.

آن مرد بزرگتر به ملکه فرمود: نترس و به خود وحشت راه مده.
ملکه گفت: تو کیستی؟
فرمود:
« منم علی بن ابیطالب و این مردی که پشت سر من است، فرزندم مهدی است. »

بعد آن مرد بزرگتر به زنی که آن جا ایستاده بود، دستور داد و فرمود:
« ای خدیجه، برخیز و دست خود را بر چشمهای این ضعیفه بکش. »

آن زن برخواست و بر چشمهای ملکه دست کشید و او هم در این هنگام، از حالت غشوه به خود آمد و دید که چشمهایش از اول نورانی و بینا تر شده اند.
زنهایی که با او بودند، بالای سر او جمع شدند و صدای خود را به صلوات بلند نمودند به طوری که اکثر اهل نجف اشرف صدای آنها را از وادی السلام می شنیدند.
از جمله افرادی که صدای آنها را می شنید، ناقل قضیه است.

ایشان می گوید: الان حدود چهارده سال است که از آن قضیه می گذرد؛ ولی صدای آنها هنوز گوشهایم را پر کرده است.
با همین کیفیت ملکه را وارد نجف نمودند و به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بردند و چشمهای آن زن بهتر از اول شد. »

 

15. تشرّف در خواب و بیداری

میرزا محمد رازی می فرمود:
« من بسیار مشتاق زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بودم و همیشه با خود می گفتم که اگر من هم جزو شیعیان آن حضرت بودم، حتماً به شرف ملاقات ایشان در خواب یا بیداری می رسیدم.

پس لابد شایسته آن نیستم و در من کوتاهی هست و از این موضوع زیاد ترس و اضطراب داشتم. تا آن که موفق به زیارت امام هشتم حضرت رضا علیه السلام گردیدم و پس از زیارت به نجف اشرف برگشتم و چند روزی گذشت.

شبی در خواب دیدم که شخصی به من گفت: امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به نجف تشریف آورده اند، پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: در مسجد هندی. ( از مساجد معتبر نجف اشرف )
همین که این خبر را شنیدم مسرور شدم و با سرعت و عجله تمام به قصد زیا

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, توسط مرتضی خورشیدی
دير زماني است كه غرب نسبت به مسأله مهدويت با ديده تأمل نگريسته جهت آمادگي غربيان در مواجهه با اين قيام تمهيداتي انديشيده شده است كه با اختصار به ذكر برخي از اقدامات اشاره مي‌گردد لازم به ذكر است كه در اين ميان سعي شده است كه غرب بويژه امريكا به عنوان يگانه منجي بشريت در سطح جهان مطرح گردد .
اقدامات غرب در جهت مخدوش نشان دادن انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج)
1- یکی از بزرگترین فعالیت تبلیغاتی که مستقیماً مربوط به اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (ع) توسط دشمنان در این فاصله انجام گرفته، فیلم « نوسترا داموس» است که سه ماه متوالی در شبکه های تلویزیونی آمریکا به نمایش گذاشته شد.
در اين فيلم كه امريكا در مقابل اسلام مي‌استد ، حضرت مهدي (عج) با لباس عربي نشان داده مي‌شود كه هر كاري را با فشار يك كليد انجام مي‌دهد و در اثر اقدامات او خونريزي زيادي شده و تعداد زيادي يتيم و بيوه بر جاي مي‌ماند



 

این فیلم سرگذشت زندگی ستاره شناس و پزشکي فرانسوی بنام « میشیل نوسترا داموس Nostra damus » است که نزدیک به 500 سال قبل می زیست.
وی پیشگوییهای خود را درباره آینده به رشته تحریر درآورده که مهمترین آنها پیشگویی او درباره ظهور نواده پیامبر (ص) در مکه مکرمه و وحدت بخشیدن به مسلمانان و به زیر پرچم خود درآوردن آنها و پیروزی بر اروپائیان و ویران کردن شهر و یا شهرهای بزرگ سرزمین جدید ( آمریکا) است.
و به نظر می رسد « لوبی» صهیونیست و اطلاعات آمریکا در ساختن این فیلم دست داشته باشند و هدف آنان از تهیه این فیلم بسیج نمودن ملتهای آمریکا و اروپا علیه ایران و مسلمانان است، زیرا آن را خطری می پندارند که غرب و تمدن آن را تهدید می کند، بویژه وقتی آنچه را كه بر پیشگویی « نوسترا داموس» اضافه نموده اند مورد توجه قرار دهیم؛ و آن اینکه آمریکا بعد از شکست اروپا به دست حضرت مهدی (ع) و نابودی موشکهای غول پیکر و دیگر شهرهای آن ، جهت رویارویی با آن حضرت به بستن یک پیمان همکاری با روسیه اقدام نموده و سرانجام بر وی پیروز می گردند!
این کتاب هم از نظر ارزش علمی کتاب و نویسنده جای بحث دارد و هم اینکه به صورت رمزی و ابهام آمیز نوشته شده که قابل تفسیر به صورتهای گوناگون می باشد.
مسئله این نیست که غربيها اعتقاد به ظهور مسیح یا مهدی و یا اعتقاد به پیشگوییهای نوسترا داموس دارند... بلکه بر این باورند که خطر خیزش اسلامی و تمدن الهی، تمدن مادی آنها را تهدید نموده و سلطه ی ظالمانه آنها را بر ملتهای جهان از میان برمی دارد. از این رو از هر عنصر اطلاعاتی استفاده می کنند تا زنگهای خطر را درگوش ملتها به صدا درآورند و موافقت و پشتیبانی آنها را جهت اجرای تمام نقشه های استعماری خود در حال و آینده جذب نمایند. بنابراین به حساب باور و عقیده خود ناچارند در مورد امام مهدی (ع) تبلیغات آنچنانی نموده و دست به تهیه فیلم بزنند و از آنجایی که با موج آگاهی بخش اسلام- که نسبت به رهبر موعود افزایش خواهد یافت- روبرو       می شوند، ناگزیر تر شده، و در صورت صحت امر ظهور ، و آشکار شدن آن بزرگوار با او رویارویی کنند.
 2- تبلیغ مؤسسات دینی ورسانه های دولت های غربی به وقوع حادثه ای بزرگ :
 حادثه ی ظهور ، حادثه ای بزرگ است وقدرت های بزرگ جهان سیاست خارجی خود را به شکلی سامان داده اند که آمادگی های لازم برای این حادثه در آن ملحوظ باشد.
این در حالی است که مؤسسات دینی و رسانه های این دولت ها نیز، مردم خود را برای پیشواز این حادثه آماده می سازند. این مؤسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری این دولت ها از سال های دهه ی 80 میلادی مردم خود را به ایمان جمعی به وقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که به نبرد هسته ای خواهد انجامید توجه داده اند. این مؤسسات پیوسته مردم خود را به این نکته فرا می خوانند که در آینده ای نزدیک ، لشکری از دشمنان مسیح که بدنه ی اصلی آن از میلیون ها نظامی تشکیل یافته از عراق حرکت می کند و پس از گذشتن از رود فرات که در آن زمان به خشکی گرائیده است به سوی قدس رهسپار می شود، اما نیروهای مؤمن مسیح راه این لشکر را سدّ کرده و همگی در « آرماگدون» با یکدیگر برخورد خواهند کرد و در این مکان است که درگیری اتفاق خواهد افتاد.
 3- تبلیغ مدارس انجیلی در آمریکا درباره ظهور و واقعه ی آرماگدون:
مدارس انجیلی در آمریکا بر پایه ی این تحلیل که واقعه ی آرماگدون تنها حادثه ای است که بازگشت دوباره مسیح را به زمین ممکن می سازد و این واقعه ی بسیار نزدیک است به تبلیغ این دیدگاه پرداخته اند.
در مورد گستردگی فعالیت و تلاشهای غربیها شایان ذکر است که از طرف یکی از مسئولین حوزه علمیه قم چنین نقل شده که بعضی از محققین و دانشمندان خارجی برای جمع آوری احادیث و مطالب مربوط به مصلح آخرالزمان به قم آمده بودند. طبق فرمایش این مسئول حوزه علمیه قم چند سال پیش عده ای از محققین و دانشمندان خارجی به قم آمدند و تمام کتاب ها و مطالب روایی که در مورد امام زمان (عج) و خصوصیات و ظهور ایشان می باشد را جمع آوری کرده و با خود به کشور هایشان بردند تا برروی آنها تحقیقات و بررسیهای مفصل انجام دهند و این نشان دهنده اهمیت این موضوع برای آنها می باشد. تا جایی که این لطیفه شایع شده که وزارت اطلاعات آمریکا پرونده ای از تمام اطلاعات لازم درباره امام مهدی (عج) تهیه و تنظیم نموده که تنها نقص آن، تصویر آن حضرت است.
مکتب" بنیاد گرایی مسیحی" براین اعتقاد هستند که خداوند مقرر کرده است، بشر هفت مرحله یا مشیت الهی را بگذراند که یکی از آنها نبرد هسته ای آرماگدون است.دست اندر كاران این نظام که نظام « مشیت الهی گرایی» نامیده می شود، پیوسته می کوشند با برنامه های عامه پسند تلویزیونی کشیشان پروتستان در آمریکا که حدود 60میلیون بیننده دارد، مردم را متقاعد سازند که به جای « صلح» باید در پی « جنگ» باشند. آنها با نقل آیات انجیل سعی می کنند ثابت کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم. اینان چون اعتقاد دارند اسرائیل باید « مقر فرود آمدن» دومین ظهور مسیح باشد، سعی دارند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند. آثار سیاسی قرار گرفتن معتقدین به « مشیت الهی گرایی» در سمت های حساس ایالات متحده آمریکا می تواند بسیار نگران کننده باشد. به عنوان مثال « جیمس وات » به عنوان وزیر کشور اسبق ایالت متحده، در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت:
« به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح، نمی توانم خیلی در بند نابودی منابع طبیعی خودمان باشم» .
پیام مشیت الهی گرایان منحصر به مرزهای ایالات متحده نیست. این گروه در اوت 1985 نمایشی را به صحنه آوردند که نخستین کنگره « مسیحیان صهیونیست » نام گرفت.
در اوائل دهه 90 ، آمریکائیان به بیش از 1400 رادیوی مذهبی گوش می دادند . اکثریت هنگفتی از 80000 کشیش بنیاد گرای پروتستان که روزانه از 400 ایستگاه رادیویی سخن پراکنی می کنند، هواخواهان مشیت الهی گرایان هستند، برخی از مشهورترین این افراد عبارتند از : پت رابرتسون ،جیمی سواگارت، حیم باکر و جری فال ول .
مدرسه های انجیلی بسیاری، چه فرقه ای ، چه فرا فرقه ای در سراسر آمریکا اصول خداشناسی آرماگدون را بر پایه پرستش اسرائیل تعلیم می دهند. تعداد این مدارس در حدود 200 مؤسسه و دارای حدود 100000 دانشجو می باشند. این دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، کشیش پروتستان می شوند، به میان مردم می روند و این دیدگاه را تبلیغ می کنند. یکی دیگر از نمونه های نفوذ دیدگاه «مشیت الهی گرایی» در سمت های حساس دولت آمریکا « رونالد ریگان » رئیس جمهور اسبق آمریکا می باشد.
لانگ، مدیر تحقیقات انستیتو در 1985 افشا کرد که « رونالد ریگان» رئیس جمهور آمریکا، معتقد به ایدولوژی آرماگدون بوده است. رونالد ریگان در طی همه سال های زندگی خود تحت تأثیر آموزش « نل ریگان » بوده که گفته می شود زنی بسیار معتقد به کتاب مقدس بوده است. خود وی گفته است که ایمانش را مدیون مادرش است. « الینگ وود » که خود یکی ای معتقدان پرو پاقرص پرستش اسرائیل و از جمله نبرد آخرالزمان است، گفته است که او و فرماندار ریگان اغلب باهم می نشینند و درباره پیشگویی های کتاب مقدس به بحث و گفتگو می پردازند.
ریگان در یک مجلس شام می گوید:
« این نبی خشمگین عهد قدیم، حزقیال نبی است که بهتر از هر کسی ، قتل عامی که عصرما را به ویرانی خواهد کشید را پیشگویی کرده است» و سپس با خشم تندی درباره کمونیست شدن لیبی سخن می گوید واظهار عقیده    می کند. که: « این علامت آن است که فرارسید آرماگدون ، دورنیست ».
 ریگان هم چنین در یک مصاحبه گفته است که اعتقاد دارد تجدید حیات یافته است. دادن لقب « امپراطور شیطانی» به روسیه توسط وی از همین بینش سرچشمه می گیرد.
رونالد ریگان بعد از آن که به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد گفت:
« من از خدا می خواهم به من توفیق بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود» و هم چنین در سال 1983 در حالی که روی سخن را متوجه ایپاک ( لابی یهود) نموده بود گفت: « هنگامی که به پیامبران گذشته در عهد قدیم کتاب مقدس و نشانه هایی که نبرد هارمجدون ( آرماگدون) را پیشگویی می کند باز می گردم، از خود می پرسم ممکن است نسل ما شاهد وقوع این نبرد باشد. باور کنید این پیشگوییها به تأکید، منطبق بر دوره هایی است که ما در کانون آن به سر می بریم».
« جیمی کارتر» هم با هیأتی دمکرات منش، پس از آنکه میزان علاقه و نسبت آمریکا و یهودیت را در حد « وحدت در اخلاق و فرهنگ واحکام» خواند اعلام کرد:
« تأسیس دولت اسرائیل در سال 1948، بازگشت به سرزمین آفتاب مقدس را که یهود صدها سال پیش از آن بیرون رانده شده، فراهم می سازد. تأسیس دولت اسرائیل تکمیل پیشگویی های کتاب مقدس و جوهر تمام کارهاست».
و هم اکنون نیز « جورج بوش » رئیس جمهور فعلی آمریکا در آستانه سال 2003 در گرد همآیی گویندگان مذهبی در شهر « ناشویل ایالت تنسی » گفته بود:
«ایالت متحده فرا خوانده شده تا آزادی را که یکی از مواهب الهی است به تمام مخلوقات درسراسر جهان ارزانی دارد». و پس از حادثه 11 سپتامبر اعلام کرد:
 « ما می خواهیم اراده خداوند را محقق کنیم ».
و امروزه نیز در تلویزیون های آمریکا، مبلغ شیک پوش خانم « جویس مایر» و آقای « بنی هین » آیات کتاب مقدس را از صحن کلیساهای تلویزیونی واقع در آمریکا و انگلیس قرائت می کنند، فردا هم در کلیسای تازه تأسیس همین فرقه در « کویت» داد سخن خواهند داد و بی شک از میان بیش از یک میلیون دریافت کنند کتاب مقدس در عراق کسانی شنوای کلام او خواهند شد. کسانی که به زودی با عنوان « مسلمان صهیونیست » از کیان آمریکا و ایدئولوژی آرماگدون حمایت خواهند کرد.
4- کنفراس تل آویو :
این کنفرانس که ظاهراً با هدف تحلیل انقلابهای شیعی به خصوص انقلاب اسلامی ایران تشکیل گردید در پایان به این نتیجه دست یافت که شیعیان دارای دو نگاه متفاوتند که استراتژی راهبردی آنان را در بر می گیرد:
 الف: نگاه سرخ
 ب:نگاه سبز
 نگاه سرخ به عاشورا و نگاه سبز به مسئله انتظار و مهدویت معطوف گشته است و ظاهراً جمله مشهور<اینان به اسم امام حسین(ع)قیام کرده و به اسم امام زمان(عج) قیام خود را حفظ می کنند> در این نشست بیان گردیده و در پایان به این نتیجه رسیده اند که انتظار سبز شیعیان را باید سیاه کرد.
5- بازی کامپیوتری مشهور به (جهنم خلیج فارس) :
    از این بازی کامپیوتری گاهی به<یا مهدی(عج)> نیز یاد شده است . در این نرم افزار سعی شده استکه خلیج فارس مرکز حرکات تروریستی جهان نشان داده شده و خود را سردمدار مبارزه با این تحرکات نشان دهند همچنین از بعد روانشناسی در نظر دارند که افراد را نسبت به امام زمان(عج) و لفظ (یا مهدی) شرطی کرده و نفرت به حضرتش را در میان مردم القاء نمایند در واقع غربی در این بازی و فیلم فوق خواستار این مطلبند که چهره مصلح را خشن و خونریز جلوه دهندتا در اثر فاصله گرفتن مردم از حضرت شرایط ظهور (قبلاًٌ شرح مفصلش گذشت) فراهم نگردد .
 6- کتاب جنگ بعدی :
   در این کتاب که به همت گاسپار وانبرگر وزیر دفاع سابق آمریکا به رشته تحریر در آمده است بخشی به وقایع سال 1999 تا 2000 میلادی وبخش دیگر آن به ظهور محمد منتظر در ایران اختصاص داده شده است.
Go to fullsize image                             Go to fullsize image

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, توسط مرتضی خورشیدی

در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام) منتظران آن حضرت چه وظايفى بر عهده دارند؟

 

در تفكر شيعى انتظار موعود به عنوان يك اصل مسلّم پذيرفته شده، و از آن به عنوان برترين اعمال ياد شده و تأكيد شده است كه منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا مأيوس نباشيد (به جهت طولانى شدن غيبت) چرا كه بهترين اعمال در پيش خداوند انتظار فرج است.
از بررسى اخبار و روايات معصومين(عليهم السلام)وظايفى چند در عصر غيبت براى منتظران استفاده مى شود:

1 ـ شناخت حجت خدا و امام زمان (عليه السلام): مهم ترين وظيفه ى يك فرد منتظر تلاش براى كسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام زمان (عليه السلام) است; چرا كه انسان بدون شناخت امام و منزلت او نمى تواند وظيفه ى خود را در رابطه ى با او تشخيص دهد. در روايت آمده است: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية». «هر كس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.»

2 ـ تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقى (خود سازى فردى): منتظر واقعى هميشه در صدد كسب فضايل اخلاقى و آراسته شدن به صفات خوب انسانى است.

3 ـ تلاش براى اصلاح جامعه (خود سازى اجتماعى): تلاش براى برطرف كردن مفاسد اجتماعى از طريق امر به معروف و نهى از منكر و اهتمام براى تربيت نسل مهذّب و كارا و خلاصه آماده سازى زمينه براى ظهور امام زمان (عليه السلام)يكى از وظايف منتظر واقعى است، چون تا زمينه ى ظهور فراهم نگردد امكان ظهور امام زمان (عليه السلام)ميسر نخواهد شد.

4 ـ كسب آمادگى هاى فكرى و فرهنگى و نظامى براى يارى امام زمان (عليه السلام): چرا كه آن حضرت پس از قيام به يارانى نياز دارند كه حداقل در يكى از عرصه ها بتواند مفيد واقع گردد.

5 ـ توبه از گناهان

6 ـ اطاعت و پيروى از نايبان امام زمان (عليه السلام): همان طور كه مى دانيم در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام) مردم موظفند در تمام كارها و حوادث، به توصيه ى ائمه ى اطهار(عليهم السلام)بويژه امام زمان (عليه السلام) به فقهاى جامع الشرايط ـ كه نواب عام آن حضرت هستند ـ مراجعه كنند و به احكامى كه آن ها طبق موازين شرعى صادر مى كنند، عمل نمايند.

7 ـ دعا براى سلامتى امام زمان (عليه السلام) و تعجيل فرج ايشان: منتظر واقعى در هر صبح و شام با خلوص نيت از پيشگاه خداى مهربان سلامتى و ظهور امام زمان (عليه السلام)را درخواست مى نمايد.

8 ـ صدقه دادن براى سلامتى امام زمان (عليه السلام)

9 ـ انجام اعمال عبادى مانند خواندن نماز و قرآن، زيارت نمودن به نيابت از امام زمان (عليه السلام)

10 ـ توجه به اماكنى كه مورد عنايت امام زمان (عليه السلام) است نظير مشاهد مشرفه، مسجد سهله، مسجد جمكران و ...

11 ـ توسل به امام زمان (عليه السلام) و زيارت آن حضرت با زيارت ها و دعاهايى كه در كتب ادعيه مانند مفاتيح الجنان آمده و از آن جمله موارد ذيل است:

الف) دعاى عهد كه هر روز صبح بعد از نماز خوانده مى شود: اللهم رب النور العظيم و رب الكرسى الرفيع ... ،

ب) دعاى اللهم عرفنى نفسك فانك لم ان لم تعرفنى نفسك ... اين دعا در عصر روز جمعه خوانده مى شود،

ج) دعاى كه براى برآورده شدن حاجات ذكر شده است و با اين عبارت شروع مى شود: الهى عظم البلاء و برح الخفاء ...،

د) دعا براى سلامتى امام زمان (عليه السلام): اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن ...،

هـ) دعاى حضرت مهدى (عليه السلام) كه با اين عبارت آغاز مى شود: اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و بعد المصيبته ...،

و) زيارت آل ياسين.

جهت توضيح بيشتر به كتابهاى (وظيفة الانام) و (شيوه هاى يارى قائم آل محمد عليه السلام) مراجعه شود.امام زمان


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 31 خرداد 1390برچسب:, توسط مرتضی خورشیدی

1-دانستنی های پیرامون امام زمان(عج)


.: Weblog Themes By Pichak :.


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 86
بازدید کل : 1713
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1



امارگیر حرفه ای سایت



تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک